سلام
بارها شده که دست به کیبورد بشم . بخوام شروع کنم نوشتن از این روزها از این حال و هوا ولی هر بار بنابر تنبلی هایی نشد.
بالاخره دیشب این تصمیمو گرفتم که شروع کنم نوشتنو.
یه بزرگی میگف هر کاری که میخوای انجام بدی اولش به این فکر کن که چرا و چگونه؟!
راستش مدتها بود دوست داشتم از زندگی و چیزهایی که یاد میگیرم، از ترجبیات کوچیک و بزرگی که دارم،از نگاه هایی که به زندگی دارم و از اتفاق های روزمره و گاه مهم زندگیم بنویسم.اما خب واقعا نوشتن هم حوصله میخواد.
قبلنا هر کتابیو که میخوندم اونو تو یه دفترچه خلاصه میکردم.کلی از این دفترچه ها دارم.
اما یه نکته که بهش پی بردم اینه که من سالی یه بار هم دیگه به این دفترچه ها سر نمیزنم.به خاطر همین گمونم یه کار بیهوده می اومد که بنویسی و بندازی دور.
وقت تلفیه نه؟
تا اینکه این ایده اومد به ذهنم که چرا اونو در قالب وبلاگ در نیارم؟؟!
با این کار هم خودم مدام به وبلاگم سر میزنم و هم اینکه با بقیه به اشترک میزارم.بقیه ای که به من معنی میدن.بقیه ای که اگه نباشن من معنی ندارم.میدونین منظورمو نه؟!
و اما یه انگیزه ی دیگه که منو به این مسیر کشوند این بود که من یه معلمم. و یه معلم باید بتونه خوب بنویسه تا بتونه خوب حرف بزنه تا بتونه خوب تربیت کنه تا بتونه خوب بسازه و خیلی دیگه از این تاها..
نمی خواستم مثل معلم هایی باشم که حرف زدنشون فقط کلمات توخالی و پوچ کتاب درسی باشه بنابراین اینم منو به این سمت کشوند که علاوه بر یاداشت ترجبها،تلخی ها،شیرینی ها، و مطالب زیبایی که دیدم و شنیدمو خوندم، نویسندگی و فن نوشتنم هم تقویت شه.کلیشه ای انگار نه؟
بلاخره با به جواب رسیدن چرایی و چگونگی این کار دست به کار شدم.
توسط یکی از دوستان گل دندون پزشکی با بلاگ آِی آر اشنا شدمو با شوق و ذوق دارم واستون این مطلبو مینویسم.
هممون یه سری اولین ها داشتیم.اولین لباس مدرسه،اولین کتاب،اولین کادو،اولین جشن تولد،اولین دوچرخه سواری،اولین دوست،اولین خطا،اولین خنده از ته دل، اولین عشق و خیلیی اولینای دیگه.
این وبلاگم جزو اولین های من شده.بعضی وقتا اولین ها خیلی شیرین میشن بعضی وقتام خیلی تلخ.بعضی وقتام واقعنی خنثان.کفشای اهنی پام کردم که این یکی از اون شیرن اولینا شه
دمت گرم.
نوشتن هم استعداد میخواد هم علاقه و هم زمان.که ظاهرا شما استعدادشو داری .ایشالاااا رشد بزرگی از این کار نصیبت شه.نوشتن جزو بایدهای زندگی موفق و خوشه